133


نوستالژی، احتمالاً می تواند تراژدی بیافریند..

132


چقدر فاصله بود

از مناره های پاییزی خدایگان

تا فصل متمایل به مرداد اندامت..

131


گیر کرده ایم 

توی احتمالٍ دست هات

من و خیابان های آخر اسفند..

130


دلم تنگ میشه واسه کوچه هاش.. تنگ گرماش.. ستاره هاش.. آیفون طبقه سوم که همیشه خراب بود.. اون درخت اناری که با رسول کاشتیمش.. نگهبان پیر مجتمع که همیشه خواب بود.. سینه های برنز زن همسایه روبه رویی.. یا اون کناری که همیشه بوی کریستین دیور می داد.. تنگ سیگارهای یواشکی تو کوچه پشتی..  حتی اون گشت مادرقحبه ای که با لحجه یزدی به ما می گفت مجرم.. 

..

دو سال گذشت.. 

دارم جمع میکنم.. بر می گردم که تموم شده باشه برای همیشه..


129


به محالٍ آغوشت..

128


تو درد را هجی می کردی

و صدای قلمت

بابا را نان داد و آن مرد اسب سوار را داس..!


127


که مدت هاست دارم می پوسم

مثل تاریخ

مثل عشق

مثل تو زیر خاک ها..

126


بر این طناب پاره چنگ مزن..!

125


به لبخند سیاه و سپیدی که توی متن آن تصویر جاگذاشتی

گریه ام می گیرد..