سلام رفیق یه مدت مرخصی زایمان گرفتم. می گن بچه بد پیچیده تو ذهن دیوونه م.باس تیکه تیکش کنن واسه همین یه مدت مرخصی گرفتم واسه یه زایمان موفق .. اما میام وبلاگ دوستان رو می خونم...
حیف شد که بستیش پوریا.. بیا بنویس رفیق.. بیا دوباره بنویس..
انگارگرد مرگ ریخته اند روی سر ابادی... نویسنده مرده است... اسم وبلاگت رو دوست دارم حدیث نفس این روزای خودمه... انجمن شاعران مرده فیلم خوبی بود و بهتر از خوبیش اسم لعنتی و کاربردیش رو دوس دارم... وبلاگ های پر مغزو ک نیگا می کنم همشون توی یه برزخ مردگی دست و پا می زنن یه جورایی انگار توی عالم ارواح میایم دیدو بازدید همدیگه...
آره عالم ارواح پوریا.. دست و پا زدن تو برزخ مردگی از خود مردن وحشتناک تره رفیق..
بی غروب
بی هوا پرت میشوی
میانهـ انبوه تاریکی
میانهـ شب
"من الان کجام؟"
حسِ این جمله یهـ کذایی که عادت کردیم وختی توی فیلما بازیگر روی تخت بیمارستان چشم باز میکند بشنویم
خوشبحال روبیک . حسودیمان گردید
اصلا کل دری وری هایمان تقدیم به شما رفیق
عزیزی ; )
این روزهای بی باران تهران بالاخره یه روزی کار من رو میسازه!
کار همه رو می سازه میلاد
به شب هم عادت خواهی کرد...این نیز می گذرد
شاید..
سلام رفیق یه مدت مرخصی زایمان گرفتم. می گن بچه بد پیچیده تو ذهن دیوونه م.باس تیکه تیکش کنن واسه همین یه مدت مرخصی گرفتم واسه یه زایمان موفق .. اما میام وبلاگ دوستان رو می خونم...
حیف شد که بستیش پوریا..
بیا بنویس رفیق..
بیا دوباره بنویس..
انگارگرد مرگ ریخته اند روی سر ابادی...
نویسنده مرده است... اسم وبلاگت رو دوست دارم حدیث نفس این روزای خودمه...
انگار کن.. گرد مرگ پاشیده باشند روی سر آدم هاش..
انگارگرد مرگ ریخته اند روی سر ابادی...
نویسنده مرده است... اسم وبلاگت رو دوست دارم حدیث نفس این روزای خودمه...
انجمن شاعران مرده فیلم خوبی بود و بهتر از خوبیش اسم لعنتی و کاربردیش رو دوس دارم... وبلاگ های پر مغزو ک نیگا می کنم همشون توی یه برزخ مردگی دست و پا می زنن یه جورایی انگار توی عالم ارواح میایم دیدو بازدید همدیگه...
آره عالم ارواح پوریا..
دست و پا زدن تو برزخ مردگی از خود مردن وحشتناک تره رفیق..
درخت ها پشت سیم ها
و و غروب ها پشت درخت ها می روند...
و گم می شوند از این روزگار شب زده ی ما...
تصویرش قشنگ بود فغان..
بسیار هم خوب
; )
نیست
تمام شده انگار...
اوهووم..
هی شک می کنم
به غبار فاصله ها
و غروبها
و تبخال ها..........
تبٍ خال ها..
بله .. جانم شما از کرم حلزون استفاده کن مشکلت برطرف میشه
باس بمالمش به سیاهی شبامون انگار.. ;)
بی غروب
بی هوا پرت میشوی
میانهـ انبوه تاریکی
میانهـ شب
"من الان کجام؟"
حسِ این جمله یهـ کذایی که عادت کردیم وختی توی فیلما بازیگر روی تخت بیمارستان چشم باز میکند بشنویم
همش تکراره..
خانه ها ...
مهمانی غریب واژه ها
و منی سر در گم میان تباهی
دوباره رفتی محسن؟ آره؟
این آرامشش مهم است!!
تنهاییش مهمتره
سلام دوست من
آدرس جدید وبم است:)
چه خوب که برگشتی
غروبهایی که دیگر نشانه ی هیچکس نیست
بی نشانی..
از این تنهایی...
از رنجی که میبریم..
آهنگه رو دوس دارم...
منم ;)
داروگ
کی می رسد باران؟..
الان با منی آزاده؟:دی
اینجارو دوست داشتم.
نوشته هات رو هم..
مرسی رفیق
چقدر زیبا ولی غمگین ...
; )
کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی
تــا حــاضـر شــونــد ، هـمه
بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت !
آنـکه بــیشتـر دوستـت ـدارد ، زودتــــر !!!
انگار از اولش نبودی..
سلام رفیق.بابا ما رفتیم و برگشتیم شما هنو این پستت رو ب روز نکردی مرد....
پوریا دیدم بلاگتو انگار دلم وا شد به قرعان :)
آمدیم نوشته ی تازه بخوانیم
قفل کرده بودیم رفیق..
نیستی الو الو؟؟؟
هستیم عزیز
امید وارم برایتان مشکلی پیش نیامده باشد و مشغول کیف و حال و اینا باشید .نگرانتان شدیم
رفیق..
دلتنگ بودیم..
میبارد میبارد
چقدر بودنت خوبه سجاد..
هستی فالن جان؟ خطی بنویس... خبری برسان...
هستیم بانو..
هستیم فعلا ; )
تلخی گزنده ای داشت...
هر چی میری جلو تلخ تر میشه..
ای بابا! دیگه کم کم داره کتک خورت ملس میشه ها
: )
ولی تهران موقع بارش بارون ی چیز دیگه س...
بارونش داره یادم میره ;)
دیگه نمینویسی نکنه واقعا fall شدی؟
رجوع شود به پایینی ;)
دیگه نمینویسی نکنه واقعا fall شدی؟
ما از اولشم fall بودیم بانو..