خدای دائم الخمر غمگینت را
هشتاد حد بزن..
و سکوت سنگین م را
چقدر حرف داره اینجور سکوت ها رئا..
نزن.. سنگسارکن
با خشم ..
اینک دستهای منبی راهه های دور...
دوری دست هام..
اینک
مردانگی افسانه شد،وقتی خدا سیبیل هایَش را زد.
مردانگی ها جان می دادند..وقتی که خدا مشغول سیبیل هاش بود..
دانم الخمری که همیشه هوشیار است
همیشه بیدار..
و سکوت سنگین م را
چقدر حرف داره اینجور سکوت ها رئا..
نزن.. سنگسارکن
با خشم ..
اینک دستهای من
بی راهه های دور...
دوری دست هام..
اینک
مردانگی افسانه شد،وقتی خدا سیبیل هایَش را زد.
مردانگی ها جان می دادند..
وقتی که خدا مشغول سیبیل هاش بود..
دانم الخمری که همیشه هوشیار است
همیشه بیدار..