هی شک می کند به غبار فاصله ات، دست هام..
پر از شک شدمهمش مبهممتو هستی هنوزپر از خاطره مرسیدن به توشده باورم. . .جسارت کردم شعری از خودم نوشتم
و کشیده میشوند برای لمس تن تو...!
کشیده می شوند توی صورتم..
گویا هنوز باور نکردم... هنوز، بعد از این همه سال... از خودم خنده ام میگیره!!!
برای ساخته شدن باور آدم ها بیشتر از سال ها زمان لازمه..
و چه سرابی ...
هی می دوئیم دنبالش...
هی فوت می کند غبار چشم هام هی نمی یابمت ...
پر از شک شدم
همش مبهمم
تو هستی هنوز
پر از خاطره م
رسیدن به تو
شده باورم. . .
جسارت کردم شعری از خودم نوشتم
و کشیده میشوند برای لمس تن تو...!
کشیده می شوند توی صورتم..
گویا هنوز باور نکردم... هنوز، بعد از این همه سال... از خودم خنده ام میگیره!!!
برای ساخته شدن باور آدم ها بیشتر از سال ها زمان لازمه..
و چه سرابی ...
هی می دوئیم دنبالش...
هی فوت می کند غبار
چشم هام
هی نمی یابمت ...